ویسپر

۳ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

جایی میان نوشتن، موسیقی و دلهره گم شده‌ام، و آرامم به این گم شدن.

۱ نظر ۱۲ دی ۹۷ ، ۰۱:۰۰
سارا

"نه، من به هیچ چیز معتقد نیستم. چند بار باید این مطلب را به تو بگویم؟ من به هیچ چیز و هیچ کس عقیده ندارم جز به زوربا. نه برای اینکه زوربا بهتر از دیگران است؛ نه، به هیچ وجه! هیچ اینطور نیست. او هم وحشی است. ولی من به زوربا معتقدم چون تنها کسی است که در اختیار من است، تنها کسی است که من می‌شناسم. بقیه همه شبحند. من با چشمان زورباست که می‌بینم، با گوشهای او است که می‌شنوم و با روده‌های او است که هضم می‌کنم. بقیه، به تو گفتم، همه اشباحند. وقتی من مردم همه خواهند مرد و دنیای زوربایی تماما به کام عدم فرو خواهد خفت!"


زوربای یونانی | نیکوس کازانتزاکیس | ترجمه محمد قاضی

۱ نظر ۰۹ دی ۹۷ ، ۲۱:۰۱
سارا

تو مرا می‌کُشی. صدها بار. گاه آدمی‌زاد می‌میرد برای او که جانش را می‌گیرد. کُشنده‌ی منی و جان‌دهنده‌ی من. آن جهان دیگری که بدان پناه می‌برم آن‌ هنگام که جانم و روحم به ستوه آمده باشد، اما آن جهان دیگر که از واقعیت دردناک‌تر می‌شود. وهم منی‌ و واقعیت من. کُشنده‌ی منی به وقت هجوم سردرد و درماندگی. ملالت منی و سلامت من.

کشنده‌ی منی آن‌گاه که پر از کلمه‌ام و هیچ ندارم برای نوشتن و می‌کُشی مرا حتی آن ساعت که می‌نویسم. نانوشته‌ی منی و نوشته‌ی من. کشنده‌ی منی هر بار که در کلاس بغض می‌کنم، مجنون می‌شوم و اشک می‌ریزم. گریه‌ی منی و خنده‌ی من. کشنده‌ی منی در آن نیمه‌شب که این دو چشم اجازه‌ی خواندن را از من دریغ می‌کنند. عمیاء منی و نابینایی من. کشنده‌ی منی آن دم که منم در میان ده‌‌ها نفر. تنهایی منی و تعلق من. کشنده‌ی منی در سفیهانه‌ترین و بخردانه‌ترین تصمیماتم. حماقت منی و عقل من. کشنده‌ی منی آن گاه که تناقض به جانم می‌ریزی. رفیق منی و دشمن قسم خورده‌ی من. کشنده‌ی منی آن دم که در منتهای بی‌خوابی وا می‌داری‌ام به نوشتن. خواب منی و بیداری من. کشنده‌ی منی در تمجید و تکفیر. حبّ منی و بغض من. کشنده‌ی منی در هر قدم. صواب منی و خطای من.

کشنده‌ی منی به هر نفس، به هر سلام، به هر ضربان.

می‌‌کُشی مرا به صد، می‌میرمت به هزار.

۰ نظر ۰۹ دی ۹۷ ، ۱۱:۱۵
سارا