ویسپر

۲ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

روزها و هفته‌هاست دیالوگ برقرار می‌کنم اما ارتباط نه.

۰ نظر ۲۶ دی ۹۸ ، ۰۱:۱۷
سارا

ساعات اول را در بهت و حیرت محض گذراندم. توییت‌ها، خبرها، تسلیت‌ها و نفرین‌ها را یک به یک خواندم و هزار خنجر غم در قلبم فرو نشست. خودم اما لال شده بودم. حالا اشک‌هایم را ریخته‌ام و سکوت مرگ‌بار حاکم بر خانه کلافه‌ام کرده. آمدم شعری از شاملو بنویسم، آمدم خطی از براهنی، از رولان بارت، از اوون ویلسون بنویسم اما ننوشتم. که این واقعیت عریان را کی توان به قلم شعر و نثر در آورد؟ صورت شادان پونه، صدای پدر راستین، چشمان کاربر توییتری که سه روز پیش نوشته بود "پیشبینی می‌کردم دم رفتنم جنگ بشه" یک به یک از جلوی چشمانم می‌گذرند. شرم باد بر خاکی که زیر سنگینی آن کفش‌های قرمز خم نمی‌شود، شرم باد بر دیواری که از سرخی خون‌های شتک زده فرو نمی‌ریزد، شرم باد بر شما که از داغ این اندوه نمی‌میرید، که در پستو پناه نمی‌گیرید و درب را تا ابد به روی خودتان قفل نمی‌کنید که جان صدها و هزارها انسان بی‌گناه را گرفته‌اید. جان از ما گرفتید، خاک از ما ربودید و هیچ باقی نگذاشتید جز رنج سالیان. نفرین باد بر این عصر سیاه، نفرین باد بر تاریخی که شما رقم زدید.

۰ نظر ۲۱ دی ۹۸ ، ۱۶:۲۵
سارا