ویسپر

۱ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

امروز صبح که از خواب بیدار شدم عصبی بودم. اتفاقات و عذاب‌های پنج سال قبل در خوابم تکرار شده بود و خشمگین بودم از این‌که سال‌ها پیش آدم‌هایی را که نقش چندانی در زندگی‌ام ندارند بخشیده بودم. خشم. خشم. همه‌ی خواب و بیداری‌ام این روزها با این کلمه تعریف می‌شود. امروز با درخواستی نسبتا آرام و دوستانه چنان از کوره در رفتم که خودم انگشت به دهان ماندم. فریاد زدم، در را به هم کوبیدم، گریه کردم و نهایتا با یک ساعتی رانندگی و منتظر ماندن پشت ترافیک دم ظهر کمی آرام گرفتم. خشم بعدی‌ام از خودم بود. از چرایی این میزان خشم. از این همه بی‌طاقتی. راستش علت بیرونی هم زیاد دارد. از انتظار و بلاتکلیف ماندنِ بیش از حد کلافه‌ام. از این که آن اندازه که مسئولیت می‌پذیرم پاسخ دریافت نمی‌کنم آشفته‌ام. از این که همیشه در صدد بر آوردن انتظارات دیگری باشم بی‌نهایت خشمگینم. و از این که سعی دارم این میزان از خشم را به تنهایی کنترل و در خودم برطرف کنم، دلزده. حالا هم دم دستی‌ترین راه را برگزیده‌ام، که مثل تمام راه‌حل‌های دیگرم اورژانسی است. بیشترین زمانم را در تنهایی سپری می‌کنم، با دوستان و خانواده حرف نمی‌زنم، و ترجیحم موسیقی‌ست. این سبک زندگی کج‌دار و مریز تا کی ادامه خواهد یافت؟ عجالتا تا زمان دفاع. که حتی دیگر این را هم نمی‌دانم که امسال خواهد بود یا نه. منتظرم آن روز برسد که نقطه‌ی پایان بر این پروژه که بیشتر شبیه شطح‌خوانی است بگذارم. شاید بعد از آن روز باز بتوانم ادبیات را دوست داشته باشم.

۰ نظر ۱۸ خرداد ۰۰ ، ۲۱:۰۹
سارا