ویسپر

4

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۵، ۰۸:۰۵ ب.ظ

یک دسته پرنده انگار توی انگشت‌هات جا خوش کرده باشند، دست‌هات را که باز میکنی همگی پر میگیرند و آواز میشوند و صاف می آیند می نشینند توی دل من. می دانی دلم شده آشیانه. آشیانه ی همه ی پرنده هایی که از سمت تو می آیند. هر پرنده یکی از خصلت های تو را دارد. یکی چشمک میزند و با شیطنت چشم‌هاش امان از دل بیقرارم میبرّد، سیاهی زلف آن یکی مرهم بی تابی‌ها و دلتنگی‌هایم است و خنده ی دیگری پناهگاه غُصه‌هام. صدای خوش آوازترین‌شان جای رادیوی شکسته ی گوشه ی اتاق را گرفته و برایم از عشق و غم‌هایش می خواند.
هر روز به پرنده‌های توی دلم سر میزنم، بهشان آب و دانه میدهم و دستی به سرشان میکشم.
شب‌ها که مطمئن میشوم خوابیده اند، چشم‌هام را می بندم، نفس عمیق می کشم و به این فکر می کنم که با این همه پرنده توی دلم، چقدر تنها مانده ام ..

۹۵/۰۶/۱۲
سارا

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی